از مزرعه حیوانات تا پاره سنگ
هوالمحبوب
مدتی بود که میخواستم این کتاب را بخوانم ولی هم اولویت ها مجال نمیداد و هم میترسیدم ذهنیتی که در مورد این رمان پیش از خواندنش در من ایجاد شده بود، روی قضاوتم اثر بگذارد.
از جرج اورول خلاصه رمان “۱۹۸۴” را خوانده بودم آن هم در کتاب “زندگی در عیش،مردن در خوشیِ" نیل پستمن که علاوه بر این رمان، از رمان “دنیای شگفت انگیز نوِ"آلدوس هاکسلی استفاده کرده تا نقدی به وضعیت فرهنگی و اجتماعی آمریکای آنروز(حدود اوایل انقلاب خودمان) بنویسد.البته خلاصه این دو رمان را مترجم در اول کتاب آورده است.
خلاصه این اواخر آن را خواندم ولی فرصت نمیشد درباره آن بنویسم.این رمان، همانطور که قبلا گفته ام از نظر من کمترین درجه هنری را دارد و به اعتراف همه بیانیه ایدئولوژیک است.یک جورهایی حرفهای صریحش در رمان مثل همین کارگردان اخراجی های ماست.استفاده از نماد هم اگرچه کمی هنر به آن تزریق کرده ولی از سفارشی بودن و ایدئولوژیک بودن آن کم نکرده است.
فرق است بین هنر و سفارش. شعر یک هنر است ولی نظم سفارش است و همان ذهنیاتی است که در قالب شعر بیان میشود.هنر درد است و از درون میجوشد ولی سفارش به هنر تحمیل میشود.گرافیک، نقاشی نیست.
گلشن راز هم مثنوی نیست.بگذریم…
و اما داستانِ این ذهنیت بد نسبت به این کتاب از آنجاست که به رغم اتفاق همه منتقدین براینکه این کتاب روایت انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ روسیه است، تعدادی از روشنفکران و مخالفان نظام جمهوری اسلامی و حتی براندازان و سلطنت طلبان در فضای مجازی و حتی فضای حقیقی توصیه به خواندن این کتاب میکنند.
مثلا کانالهای فراوانی که در تلگرام بدون هیچ مجوزی پی دی اف هر کتابی که خواستید را به شما میدهند به صورت قابل توجهی دست به انتشار این کتاب میزنند.از آن سو ادمین این کانالها هم اکثرا مواضع ضد نظامشان را در عکس پروفایلشان بروز میدهند.علاوه بر این در خلاصه هایشان، آخر کتاب را فاکتور میگیرند.آنجا که ناپلئون، همان که استبداد را در انقلاب حاکم میکند همان است که از همان اول تفکر انقلابی نداشت و دلش بندِ “انسان” شدن بود.( در رمان،انسان=دشمن)
جالب اینجاست که اوروِل در این رمان هیچ حرفی در مورد نظام لیبرال_سرمایه داری نمیزند و دشمن بودن انسانها_ که تلویحا نماد نظام لیبرالیته هستند_ را گویی میپذیرد.مشخصا آنچه مورد نقد اوست همین انحراف در انقلاب است که افرادی که دل در گروِ انقلاب ندارند، زمام امور را دست میگیرند، استبداد را حاکم میکنند و در آخر نظام را همانند انسانها میکنند…درست آنچه که پس از پروسترویکا و گلاسنوست در شوروی رخ داد و درست همان که برخی لیبرال های کشورمان آنرا به ملت تحمیل کردند.این نقطه ای است که تقریبا در هیچ خلاصه ای نیامده است و آیا این خطای کوچکی است؟
اما اینها که میگویم همه توهم توطئه است.بله برای مایی که تاریخ را درست نخوانده ایم ، از جریانات تاریخ ۴۰ ساله خودمان هم خبر نداریم، اهل تحقیق هم نیستیم و اگر مدارکی از اینطرف ارائه شود میگوییم این مدارک ساختگی است ولی از آن طرف با فکر باز میپذیریم، بهترین تاریخ خوانی همین رمان مزرعه حیوانات است.تا آنجا که با خواندن “میجر پیر” و “ناپلئون” و “اسنوبال” بجای تداعیِ “لنین” و “استالین” و ” تروتسکی” ، بلا نسبت “خمینی” و ” خامنه ای” و ” هاشمی"(یا منتظری یا…) را در ذهن بپرورانیم.ما لکم کیف تحکمون…
بله در کانالهایشان توصیه میکنند که تاریخ بخوانیم و وقتی میگوییم چه بخوانیم کتاب مزرعه حیوانات را معرفی میکنند!!!
مسلم این است که این رمان، توهین آشکار به ملت روسیه آنموقع است.چرا که ملت روسیه را نماد گوسفند ها و اسب ها و پرندگانی میشناسد که آنقدر کودن و احمقند که نه سواد دارند که قوانینشان را بخوانند و نه حافظه تاریخی که دروغهای ناپلئون را باور نکنند.
تطبیق آن با انقلاب ایران هم همان توهین به ملت ایران است.ولی البته باید به این قضیه کمی شک کرد.به نظر من این قیاس اگر بالعکس شود، پر بیراه نیست.آن دسته ای که بجای تاریخ مزرعه حیوانات میخوانند، لایق چنین وصفی هم هستند.چرا که نه سواد تاریخی دارند که بدانند “چه” را از “کجا” بخوانند و نه حافظه تاریخی که بدانند چه اتفاقاتی افتاده که ذهن آنها را اینچنین آماده چنین تطبیقات سطحی و سخیفی کرده است.
و حالا موزیک پاره سنگ و سرسام که اینروزها آمده است دقیقا همان نسخه ایرانی مزرعه حیوانات است.هر دو انقلاب را در هر دوکشور افول عقل و خرد میدانند.با این تفاوت که اوروِل، خود تبار هندی-انگلیسی دارد و به شعور مردم روسیه توهین میکند ولی یراحی یک ایرانی است و به ایرانیان توهین میکند…
و در آخر من هم از رفتار امنیتی و سانسوری بیزارم ولی فکر میکنم باید ملت ما مرزی مشخص میان توهین و انتقاد برای خود ترسیم کند.
1397/12/06 @ 12:07:06 ق.ظ
سایه [عضو]
چرا نمینویسید؟؟؟؟
1397/12/06 @ 12:10:53 ق.ظ
مهیار [عضو]
نمیتونم.دست خودم نیست…